post

دیدار استاد شهریار و معشوقه اش و سرودن شعری بسیار زیبا

5255665 300x200 دیدار استاد شهریار و معشوقه اش و سرودن شعری بسیار زیبا

دیدار استاد شهریار و معشوقه اش و سرودن شعری بسیار زیبا

داستان زیر، داستان عشق شهریار که عشقی جان‌گداز و سوزناک است را روایت می‌کند که بسیار زیبا و عاشقانه است و زمانی که خیال شهریار در آسمان جوانی‌هایش بال می‌گشاید و می‌گوید:

وقتی که در کشاکش میدان عشق مغلوب شدم و اطرافیان نامرد معشوقه‌ام را به نامردی ربودند و حسن و جوانی و آزادگی و عشق و هنرم همه در برابر قدرت زر و سیم تسلیم شدند در خویشتن شکستم، گویی که لاشه خشکیده‌ام را بر شانه‌های منجمدم انداخته و به هر سو می‌کشاندم.

بهارم در لگدکوب خزان، تاراج طوفان ناکامی شده بود و نیشخند دشمنانم، چونان خنجر زهرآلود دلم را پاره‌پاره می‌کرد. روزگار طاقت سوزی داشتم، آواره شهرها شده بودم، از ادامه تحصیل در دانشگاه طب وا‌مانده بودم و از عشق شورآفرینم هیچ خبری نداشتم، ازدواج کرده بود نمی‌دانستم خوشبخت است یا نه؟

تقریباً سه سال پس از این شکست سنگین به تهران سفر کرده بودم، روز سیزده بدر دوستان مرا برای گردش به باغی واقع در کرج بردند تا باهم انبساط خاطری شود. در حلقه دوستان بودم اما اضطرابی جانکاه مرا می‌فرسود، تشویشی بنیان کن به سینه‌ام چنگ انداخته و قلبم را می‌فشرد، از یاران فاصله گرفتم، رفتم در کنج خلوتی زیر درختی، تنها نشستم و به یاد گذشته‌های شورآفرین تهران اشک ریختم، پر از اشتیاق سرودن بودم، ناگهان توپ پلاستیکی صورتی رنگی به پهلویم خورد و رشته افکارم را پاره کرد، دخترکی بسیار زیبا و شیرین با لباس‌های رنگین در برابرم ایستاده بود و با تردید به من و توپ می‌نگریست، نمی‌توانست جلو بیاید و توپش را بردارد، شاید از ظاهر ژولیده‌ام می‌ترسید، توپ را برداشتم و با مهربانی صدایش کردم، لبخند شیرینی زد، جلو آمد دستی به موهایش کشیدم، توپ را از من گرفت و به سرعت دوید.

با نگاه تعقیبش کردم تا به نزدیک پدر و مادرش رسید و خود را سراسیمه در آغوش مادر انداخت.

وای… ناگهان سرم گیج رفت، احساس کردم بین زمین و آسمان دیگر فاصله‌ای نیست… او بود… عشق از دست رفته من… همراه با شوهر و فرزندش…! آری… او بود… کسی که سنگ عشق بر برکه احساسم افکند و امواج حسرت آلود ناکامیش، مرزهای شکیباییم را ویران ساخت و این غزل را در آن روز در باغ سرودم:

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم***تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز***من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام***جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی***هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت***پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر***عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود***که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر***من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم***گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس***خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر***شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت***شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

post

تکه شعرهای قشنگ

56554 300x194 تکه شعرهای قشنگ

تکه شعرهای قشنگ

یکی رفت و یکی موند و یکی از غصه هاش خوندو
 یکی برد و یکی باخت و یکی با قسمتش ساختو
 یکی رنجید “”یکی بخشید””
  یکی از آبروش ترسید
 یکی بد شد، یکی رد شد،
 یکی پابند مقصد شد
 تو اما باش،

“””خدا اینجاست…!!
هر آن ممکن است شبی فرا رسد،
 و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد،
 پس هرگز به امید فردا “محبت هایم را ذخیره نکنم “،
 و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم :

بیشتر

post

تکه شعرهای زیبا

1041 300x196 تکه شعرهای زیبا

تکه شعرهای زیبا

هرچیزی حکمتی داره . . .
وقتی کاری انجام نمی شه ، حتما خیری توش هست
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی
بابت صبر و شکیبایی بهت بده !
وقتی سختی پشت سختی می یاد ، حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی .

 ………………………………………………………………………………………….

 این که در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی،
دروغ نگویی، کلک نزنی و سوءاستفاده نکنی، این شاهکار است.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ” ﺗﺤﻤﻞ” ﮐﻨﻴﻢ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ”ﻗﻀﺎﻭﺕ ” ﻧﮑﻨﻴﻢ .
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍﻱ “ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ ” یکدﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ ” ﺁﺯﺍﺭ ” ﻧﺮﺳﺎنیم

بیشتر

post

… چه شود

1010 300x182 ... چه شود

… چه شود

با تو در جنگل و یک کلبه یِ پنهان … چه شود

نورِ مهتاب و غزل های فراوان … چه شود

رو به رو شعله یِ شومینه یِ تب دار به پا

پشتِ سر پنجره ای رو به گلستان … چه شود

قهوه یِ تلخ و کمی قندِ لبانت ، به به

من و هی بوسه یِ از گونه یِ خندان … چه شود

چه کسی گفته که بیداری یِ شب بیهوده ست

بیشتر

post

دو تکه شعر زیبا

dfghnbv 300x300 دو تکه شعر زیبا

دو تکه شعر زیبا

من نرگس مستانه شدم…. هیچ_ندیدی
من گیسوی بی شانه شدم…. هیچ_ندیدی

آهوی تو با ناز خرامید به صحرا
دنبال تو بی خانه شدم….. هیچ_ندیدی

تا زلف گشودی دل ما رفت به تاراج
گیسوی تو را شانه شدم…. هیچ_ندیدی

هر بار که جوشید دلم در تب عشقت
چون باده ی میخانه شدم….. هیچ_ندیدی

آغوش غزالت به غزل باز شد اما

بیشتر

post

عید نوروزه و حاجی فیروزه، حاجی فیروزه و سالی یه روزه

0002 208x300 عید نوروزه و حاجی فیروزه، حاجی فیروزه و سالی یه روزه

عید نوروزه و حاجی فیروزه، حاجی فیروزه و سالی یه روزه

ابراب خودم، سامبولی علیکم
ابراب خودم، سرتو بالا کن
ابراب خودم، بزبز قندی
ابراب خودم، چرا نمی خندی

ابراب خودم، فصل بهاره
ابراب خودم، موقع کاره
ابراب خودم، بلند شو خوش باش
ابراب خودم، دیگه نمی آد جاش
ابراب خودم عمری که هی شد
بگو کی اومد و

بیشتر

post

امسال هم گذشت …

mnbvfghjk 300x200 امسال هم گذشت ...

امسال هم گذشت …

 آخرای ساله

امسالم گذشت

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺗﺎﺧﺘﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺧﺘﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﺎﺧﺘﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻧَﻔَﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻧَﻔَﺲ ﺍُﻓﺘﺎﺩﻥ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪﻥ ﺍﻻﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺨﻨﺪَﻥ

بیشتر

post

شعر بسیار زیبای «باید رفت»

fu8452 300x270 شعر بسیار زیبای «باید رفت»

شعر بسیار زیبای «باید رفت»

ماندن همیشه خوب نیست …


رفتن هم همیشه بد نیست …


گاهی رفتن بهتر است. گاهی باید رفت …

باید رفت تا بعضی چیزها بماند …

اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت …

اگر بروی شاید با دل پر بروی و

بیشتر

قصه قدیمی

محرم 4 300x225 قصه قدیمی

قصه قدیمی

قصه قدیمی

 

یه قصه قدیمی

عشقی به نام زهرا

دردی به نام زینب

چشمی به نام لالا

اشکی به یاد بابا

بیشتر

post

چند بیتی های زیبا ویژه ماه مبارک رمضان

87031704 300x225 چند بیتی های زیبا ویژه ماه مبارک رمضان

چند بیتی های زیبا ویژه ماه مبارک رمضان

مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست

چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست

همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو

ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست

مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم

که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست

فقط تو مشتری دست خالی ام هستی

اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست

بیشتر