


طراحی تراکت تبلیغاتی کارگاه تولیدی ثمین

چند نشانه عشق واقعی در یک رابطه عاطفی
هر رابطه از چیزهای زیادی مانند دوستی، جاذبهی جنسی، سازگاری فکری و البته عشق تشکیل شده است. عشق، آن چیزی است که رابطه را قوی و منسجم میکند. برخی از ما گاهی نشانه های عاشق شدن را در خود حس میکنیم. اما معنی عشق چیست و ویژگیهای عشق واقعی کداماند؟ از کجا باید بفهمیم که واقعا عاشق شدهایم یا نه؟ برای پاسخ به این پرسشها این مقاله را دنبال کنید تا برخی از نشانههای عشق واقعی را به شما معرفی کنیم.
- عشق شهوت نیست
درواقع عبارت «عشق در نگاه اول» چندان درست نیست، زیرا عشق چیزی نیست که فورا آن را حس کنیم. پس آن جاذبهی قویای که مانند آهنربایی شما را به سمت فردی که تازه دیدهاید میکشاند، چیست؟ این حس، شیفتگی و تعامل جنسی است. مادر طبیعت دُز بالایی از شیفتگی را در درون ما قرار داده است تا در ابتدا جذب یکدیگر شویم. درست است که عشق شامل تعامل جنسی نیز میشود، ولی با آن تفاوت دارد، زیرا عشق احساسی است که با گذشت زمان ایجاد میشود. شهوت در یک لحظه بهوجود میآید، ولی عشق با گذشت زمان و وقتی ظاهر و باطن فرد مقابل را بهتر شناختید، تکامل مییابد.
۲. رابطهی بدون عشق رابطهای تمام و کمال نیستممکن است که ازنظر جنسی بهشدت جذب شریک زندگیتان شده باشید، ولی شیفتگی شما به این معنا نیست که عاشق او هستید. اگر میان شما و شریک زندگیتان احساسات عاشقانهای شکل نگرفته باشد، وقتی آتش جاذبههای جنسی خاموش شود، از او خسته میشوید.
۳. عشق برای کامل شدن به زمان نیاز دارد.

بهترین رژگونه ها برای رنگ پوست شما
رژگونه نقش تکمیل کننده آرایش صورت را دارد و وقتی مقدار کمی رژگونه روی سیب گونه می زنیم اعتماد به نفس مان بیشتر می شود. اما نکته مهم در استفاده از رژگونه این است که رنگ رژگونه مناسب رنگ پوست مان انتخاب کنیم. با انتخاب اشتباه رژگونه تمام آرایش صورت را به هم می ریزیم اما با انتخاب درست آن هم آرایشی زیباتر خواهیم داشت و هم رنگ پوست صورت زیباتر نشان داده می شود. از راهنمای زیر در انتخاب رژگونه استفاده کنید.
راهنمای رژگونه
قبل از خریدن رژگونه باید نوع آن را در نظر بگیرید. رژگونه های کرمی برای پوستهای نرمال تا خشک و رژگونه های پودری برای پوست های چرب. رژگونه های مخملی بهتر جذب پوست می شوند و رطوبت مورد نیاز بدن را نیز تامین می کنند. رژگونه های پودری نیز چربی اضافی و عرق روی پوست را می گیرند. بعد از انتخاب نوع رژگونه به دنبال انتخاب رنگ مناسب پوست تان باشید:
پوست روشن
اگر پوست روشن دارید رنگ های بیش از حد روشن استفاده نکنید. رنگ هایی مثل صورتی ملایم، هلویی و مرجانی ملایم برای پوست شما مناسب هستند. رژگونه های کرمی روی پوست های روشن بهتر می نشیند و طبیعی تر نشان می دهد.
هنگام استفاده فقط کافی است مقدار کمی رژگونه با انگشت یا با پد به گونه ها بزنید. از رنگ های تند استفاده نکنید و یا مقدار رژگونه را زیاد نزنید.
پوست سبزه روشن

۴۹ راز درباره کریستیانو رونالدو
فوتبالیست پرتغالی که در پست مهاجم برای باشگاه فوتبال رئال مادرید و تیم ملی پرتغال بازی میکند و توانسته بسیاری از رکوردهای فوتبال را جابهجا کند. او در سال ۲۰۰۹ به گرانترین بازیکن تاریخ فوتبال جهان تبدیل شد. در ادامه ۴۹ راز جالب درباره رونالدو که از سیگار، الکل و خالکوبی بیزار است آمده است.
۱. نام کامل او کریستیانو رونالدو دوس سانتوس آویرو است اما به کریستیانو رونالدو معروف.
۲. رونالدو در ۵ فوریهی ۱۹۸۵ در مدیرا پرتغال به دنیا امد.
۳. رونالد ریگان، رئیس جمهور سابق آمریکا هنرپیشه ی مورد علاقهی پدر کریستیانو بود و به همین دلیل او را رونالدو نامید.
۴. او جوان ترین فرزند ماریا دولورس دوس سانتوس آویرو آشپز و خوزه دینیس آویرو، باغبان شهرداری است. او یک برادر بزرگتر به نام هوگو و دو خواهر بزرگتر به نام الما و لیلیانا کاتیا دارد.
۵. کریستیانو رونالدو در فقر بزرگ شد و اتاقش با سایر خواهر و برادرانش مشترک بود.
۶. در ۸ سالگی، برای تیم غیرحرفهای آندورینیا بازی میکرد که پدرش مسئول تدارکات آن بود.
۷. در کودکی به او به لقب نی نی کوچولو را داده بودند. مادرش دولورس آویرو میگوید: وقتی از مدرسه به خانه برمیگشت به کریستیانو میگفتم تکالیفش را انجام دهد اما می گفت تکلیفی ندارد. من مشغول پختن شام میشدم و او از پنجره بیرون میپرید و تا دیروقت برنمیگشت. وقتی پاس میداد و دوستانش گل نمیزدند گریه میکرد. به او نی نی کوچولو و زنبورکوچولو میگفتند چون هیچ کس نمیتوانست به او برسد.
۸. رونالدو در بین بچههای مدرسه محبوب بود، اما در ۱۴ سالگی و پس از آن که یک صندلی را به سمت معلمش پرت کرد از مدرسه اخراج شد. رونالدو میگوید دلیل این کار بیاحترامی معلم به او بوده است. با این حال این اتفاق ناخوشایند به نقطهی عطف بزرگی در زندگی او تبدیل شد. پس از اخراج از مدرسه مادرش او را تشویق کرد همهی تمرکزش را روی فوتبال بگذارد و با این کار او را در معرض توجهات بینالمللی قرار داد.
۹. رونالدو با باشگاه محلی ناسیونال قرارداد بست، بعد از کسب یک عنوان، برای تست سه روزهای به باشگاه اسپورتینگ رفت که متعاقبا او را به مبلغ نامعلومی به خدمت گرفت. پائولو کاردوسو،اولین مربی او در اسپورتینگ لیسبون میگوید: وقتی توپ به او میرسید دو یا سه بازیکن را از سر راه برمیداشت. در پایان بازی بازیکنان دیگر همه دور او جمع میشدند، میدانستند او بچهی خاصی است.
۱۰. کریستیانو رونالدو در نوجوانی در باشگاه با استفاده از دو وزنه روی هرکدام از پاهایش تمرین میکرد و با توپ دریبل میزد. به نظر رونالدو تمرین با وزنه تکنیک بازیاش را بهبود می داد زیرا بدون وزنه از آن هم سریعتر میشد.
۱۱. در سن ۱۵ سالگی پزشکان تشخیص دادند مبتلا به تندتپشی است، مشکلی که میتوانست باعث شود فوتبال را کنار بگذارد. طی یک عمل جراحی با استفاده از لیزر ناحیهای از قلبش را که باعث ایجاد مشکل شده بود سوزاندند. جراحی صبح انجام شد و در پایان روز از بیمارستان مرخص شد؛ تنها چند روز بعد او تمرین را از سر گرفت.
۱۲. کریستیانو رونالدو اعتراف میکند موفقیتش را به یکی از نزدیکترین دوستانش یعنی آلبرت فانترآو مدیون است: من باید به خاطر موفقیتم از دوستم آلبرت تشکر کنم. ما در باشگاه جوانان همبازی بودیم. وقتی از طرف اسپورتینگ (لیسبون) آمدند، به ما گفتند هرکس گل بیشتری بزند ر آکادمی آنها پذیرفته می شود.
ما آن بازی را ۳-۰ بردیم، من گل اول را به ثمر رساندم، بعدی را آلبرت زد و سومی گلی بود که همه را تحت تاثیر قرار داد. آلبرت با دروازهبان در

آلبوم عطر بهار از استاد غلام رضا پیروی
این آلبوم داشتن حجم ۵۴ مگابایت در دو قسمت جهت دانلود ارائه می شود
سبک این آلبوم کلاسیک ایرانی هست و در دستگاه های ماهور و اصفهان می باشد
مناسب برای ولادت های مذهبی
برای دانلود دو قسمت به ادامه مطلب بروید

نوای در عزای اشرف اولاد آدم استاد غلامرضا پیروی

آهنگ زهرا نامه غلام رضا پیروی

آلبوم کوچک باکاروان غلامرضا پیروی
دانلود آلبوم کوچک باکاروان غلامرضا پیروی

دیدار استاد شهریار و معشوقه اش و سرودن شعری بسیار زیبا
داستان زیر، داستان عشق شهریار که عشقی جانگداز و سوزناک است را روایت میکند که بسیار زیبا و عاشقانه است و زمانی که خیال شهریار در آسمان جوانیهایش بال میگشاید و میگوید:
وقتی که در کشاکش میدان عشق مغلوب شدم و اطرافیان نامرد معشوقهام را به نامردی ربودند و حسن و جوانی و آزادگی و عشق و هنرم همه در برابر قدرت زر و سیم تسلیم شدند در خویشتن شکستم، گویی که لاشه خشکیدهام را بر شانههای منجمدم انداخته و به هر سو میکشاندم.
بهارم در لگدکوب خزان، تاراج طوفان ناکامی شده بود و نیشخند دشمنانم، چونان خنجر زهرآلود دلم را پارهپاره میکرد. روزگار طاقت سوزی داشتم، آواره شهرها شده بودم، از ادامه تحصیل در دانشگاه طب وامانده بودم و از عشق شورآفرینم هیچ خبری نداشتم، ازدواج کرده بود نمیدانستم خوشبخت است یا نه؟
تقریباً سه سال پس از این شکست سنگین به تهران سفر کرده بودم، روز سیزده بدر دوستان مرا برای گردش به باغی واقع در کرج بردند تا باهم انبساط خاطری شود. در حلقه دوستان بودم اما اضطرابی جانکاه مرا میفرسود، تشویشی بنیان کن به سینهام چنگ انداخته و قلبم را میفشرد، از یاران فاصله گرفتم، رفتم در کنج خلوتی زیر درختی، تنها نشستم و به یاد گذشتههای شورآفرین تهران اشک ریختم، پر از اشتیاق سرودن بودم، ناگهان توپ پلاستیکی صورتی رنگی به پهلویم خورد و رشته افکارم را پاره کرد، دخترکی بسیار زیبا و شیرین با لباسهای رنگین در برابرم ایستاده بود و با تردید به من و توپ مینگریست، نمیتوانست جلو بیاید و توپش را بردارد، شاید از ظاهر ژولیدهام میترسید، توپ را برداشتم و با مهربانی صدایش کردم، لبخند شیرینی زد، جلو آمد دستی به موهایش کشیدم، توپ را از من گرفت و به سرعت دوید.
با نگاه تعقیبش کردم تا به نزدیک پدر و مادرش رسید و خود را سراسیمه در آغوش مادر انداخت.
وای… ناگهان سرم گیج رفت، احساس کردم بین زمین و آسمان دیگر فاصلهای نیست… او بود… عشق از دست رفته من… همراه با شوهر و فرزندش…! آری… او بود… کسی که سنگ عشق بر برکه احساسم افکند و امواج حسرت آلود ناکامیش، مرزهای شکیباییم را ویران ساخت و این غزل را در آن روز در باغ سرودم:
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم***تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز***من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام***جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی***هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت***پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر***عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود***که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر***من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم***گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس***خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر***شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت***شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم