من نوشتم عشق او وابستگی تفسیر کرد
حسرت و بغضِ عجیبی در گلویم گیر کرد
خواب دیدم روحِ من دارد به دوزخ می رود
خوابگر کابوس من را خستگی تعبیر کرد
در نگاه آینه انگار می سوزد کسی
لعنتی این هم فقط درد مرا تکثیر کرد
کافرم یا اهل دین، دیگر چه فرقی می کند
مادرم حتی مرا در ذهن خود تکفیر کرد
در نگاهم ردِ پایِ آتشی جا مانده است
مولوی امثال من را مثل نی تصویر کرد
منطق دیوانگان را دوست دارم، این جنون
آخرش برد و مرا در گوشه ای زنجیر کرد
*************************************
من همسفر مرڪب پے ڪرده ے خویشم
بینم چو به تاراج رود ڪوه زر از خلق
دل خوش نشود همچو گل از خرده ے خویشم
گویند ڪه امید و چه نومید! ندانند
*************************************
ﻧﺎزﯾﺴﺖ ﺗﻮ را در ﺳﺮ ! ﮐﻤﺘﺮ ﻧﮑﻨﯽ … داﻧـﻢ
دردیﺳـﺖ ﻣــﺮا در دل ﺑﺎور ﻧﮑﻨــﯽ داﻧــﻢ
ﺧﯿﺮه ﭼﻪ ﺳﺮ اﻧﺪازم ! ﺑﺮ ﺧﺎک ﺳﺮ ﮐﻮﯾﺖ
ﮔـﺮ ﺑﻮﺳﻪ زﻧـﻢ ﭘﺎﯾﺖ ﺳـﺮ ﺑﺮﻧﮑﻨـﯽ داﻧـﻢ
*************************************
بـه گفتگوی تـو، افسانـه گشته ام همه جا
بـه جست جوی تـو ، آوارهٔ جهـان شده ام
خـدای را دگـر ای بـاد ، سـوی مـن مگـذر
که من به کوی کسی، خاکِ آستان شده ام
#هلالی_جغتایی
*************************************
تنم خسته دلم تشنه دگرساقی نمیخواهم
ز پا افتاده ام اما’دگر باقی نمیخواهم