post

Nowruz 300x216 گلبرگ سرخ طنز شماره بیست و ششممن به بدبختی خود کاملا اذعان دارم!

 

عید می آید و من غصه فراوان دارم

همه شادند ولی من دل سوزان دارم

گاه عیش است و به گلگشت بباید رفتن

با من از دشت مگو، سر به بیابان دارم

موسم خانه تکانیست و با حال نزار

با تی و دسته ی جاروست که پیمان دارم

دیگران در پی تعویض اُتل می کوشند

من ولیکن به دلم حسرت پیکان دارم

با جناقم دو سبد پسته خندان دارد

من هم آری دو عدد دیده گریان دارم

مانده ام تا شب عیدی به کجا در بروم

استرس کشته مرا ترس ز مهمان دارم

می رسد قوم تتار از فک و فامیل و غریب

غارت سفره مگو، بیم من از جان دارم

رفقا “چینج” کنند ارض به پوند و به دلار

من ته جیب دو تا اسکن تومان دارم

دوستان عزم سفر سوی پاتایا دارند

من به دل آرزوی خطه ی گیلان دارم

صحبت از شیرینی و قیمت آجیل مکن

طاقتم نیست به سر حال دوران دارم

وقت آگاهی ِ از قیمت اجناس و لباس

من به بدبختی خود کاملا اذعان دارم

هرچه یک سال پس انداز نمودم چون برق

رفت از دست ِمن و حال پریشان دارم

زن و فرزند به یک سو، غم مهمان به درک!

وای، بر دوش خودم عیدی مامان دارم

سر هر سفره مهیاست پلو با ماهی

شب عیدی من ِ بیچاره فقط نان دارم

خورده کفگیر ته دیگ خدارا مددی

جای شکر است که من ایزد سبحان دارم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.