هرشبِ بی تو
یلداست..
منی که
زیر حافظِ چشمانت
یادت را
دانه
دانه
میکنم.
سید محمد مرکبیان
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
شت سیگار های بی تفاوت هر مرد
یک زن نشسته است که شب به شب پنهان دود میشود
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشیست
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
فروغ فرخزاد
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
بهتر! فرشته نیستم، انسانِ بی بالم
چون ساده تَرکت می کنند
آنان که پَر دارند ..
امید صباغ نو
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
بارها پیش آمده است که آجری از دست یک بنا،
کیسه ای سیمان از شانه های یک کارگر
یا ورقه ای آهنی از قلاب یک جرثقیل لیز بخورد و پایین بیافتد.
بعضی دردها تا ابد انسان را آزار می دهند
پس به من حق بده
آنقدر ترس در وجودم نهفته باشد
که هر وقت آغوش ات می گیرم
از صدای تکان خوردن گوشواره هایت
بترسم!
سابیر هاکا
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
تـلـخ اســــت!
باور نبودن آنهــا کـه می توانســتــنــد باشــنـد …
و تـلـخ تـر اســـت امروز
باور آنهــا کـه ادعــــــــــــای ماندن دارنــد…
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
نگاهم را فرستاده ام سفر
آدم ها
از دور دوست داشتنی ترند!
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
جهان و هرچه در اوست
تفاله ی چای بعد از یک عصر بارانی است
مزه ی قند را فراموش نکن …
سید علی صالحی
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
گر خونِ ما به پای تو ریزد ، حلال تو
ور خونبها به غیر تو باشد ، حرام ما
استاد شهریار
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
احساسِ شاعرانگیِ من،
با احتمالِ از دست دادنِ تو
برانگیخته میشود
و با رفتنِ تو، من شاید
نسلی جدید از شعر را متولد کنم
اما تو نرو
این دنیا به قدرِ کافی شاعر دارد
این دنیا،
من و تو را در کنارِ هم
کم دارد…
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
اگر مردی
تو را بیش از من دوست دارد
مرا به سوی او ببر
تا نخست او را بستایم
برای پایداریاش
و سپس
او را بکشم …
نزار قبانی
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
بعضی از خاطراتـ
مثلِ مین های جا مونده ی بعدِ جَنگـ می مونه
یه وقتی،یه زمانی،یه جایی،
چاشنی شون عمل می کنه …
منفجر نمیشه
ولی
منفجرتـ می کنه …
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
سرمای آخر پاییز خوب است، آدمها را تنگ هم نگه میدارد …
ای لیا
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
کسی چه می داند
من امروز چند بار فرو ریختم
چند بار دلتنگ شدم
از دیدن کسی که
فقط پیراهنش شبیه تو بود
گاهی اوقات حسرتِ تکرار یک لحظه
دیوانه کننده ترین حس دنیاست ..
ژوان هریس
OOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
ای دلبر من ای قد و بالات سه نقطه
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطه
لب بوق دهن بوق تمام سر و تن بوق
اصلا چه بگویم که سراپات سه نقطه
برخیز و میان همگان جلوه گری کن
حالِ همه در حال تماشات سه نقطه
با دشمن خود یاری و با یار چو دشمن
ای آنکه تولی و تبری ت سه نقطه
آخر به زری یا ضرری یا که به زوری
میگیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطه
چشم من و گیسوی تو (نه) چادر تو؟ (خوب)
دست من و بازوی تو (نه) پات؟ سه نقطه
“تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت”
این بخش خطرناک شده کات سه نقطه
آخر چه بگویم که توان چاپ نمودن
ای بر پدر کل ادارات سه نقطه…
هادی جمالی